سیگاری برایم روشن کن
فندکت را خاموش نکن
بگذار این روشنایی شاهد بزممان شود
رقص دود
شعله ای لرزان.
یک پُک بعد از پُکی دیگر.
سایه ای خوف ناک، آن دور تر، روی دیوار
و تو چه را به نظاره نشسته ای؟
آخرین پُک.
فنجانی پر ازچای سرد
ته سیگاری در میان قبرستان ته سیگارها
صورتکی که از پشت شبح دود نمایان است.
هنوز نمی شناسمت
اما سایه ات برای من آشناست.
برچسب : نویسنده : 4loveorchess5 بازدید : 175