بختک

ساخت وبلاگ
آنزمانی که کسی دلتنگ و نگرانت نیست.

بودن و نبودنت بی رنگ است.

لبخند و چشم انتظاری در آنسوی درب نیست.

زبانی که گوش شنوایش باشی و گوشی که تو را به حرف آوردی نباشد.

و هیچ شانه ای برای آرامشت.

بوسه ای که تو را با خود ببرد و آغوشی که آرامش شبانه ات باشد. نیست.

بودنی که از آن احساس گناه می کنی.

همه همه همان احساس بد تنهایی ای است که مرا به جنون کشیده است.

با خود مرور می کنم، لحظه به لحظه این تنهایی ام را.

آنهم در زمانی که در کنار منی. پشت به پشت من. با چشمانی باز و در خواب.

مرور می کنم، حسرت هایم را. ژمانی که ارزوی لمس دستانم و حتی یک بوسه، رویایی بیش نیست.

تنها، منفور و متروک.

همچون بختکی ام بر زندگی زیبای تو.

من هم ادمم. احساس دارم.

من هم دوست دارم که درک شوم. لمس شوم، دیده و شنیده شوم و زره ای هم شده دوستم بدارند.

یا بدانم چرا منفورم. چون زیبایی از آن من نیست؟

 

عشق یا شطرنج...
ما را در سایت عشق یا شطرنج دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4loveorchess5 بازدید : 202 تاريخ : چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت: 0:34